همیشه نمی توان زد به
بیخیالی و گفت:
تنها آمده ام …. تنها می روم !
یه وقتایی
حتی برای ساعتی یا دقیقه ای
کم می آوری
دل وامانده ات یک نفر را می
خواهد !
اینجا دقیقا همون جاییکه
میتونی حرفات رو به گوش اونی
که دوستش داری برسونی....
صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ
همیشه نمی توان زد به
بیخیالی و گفت:
تنها آمده ام …. تنها می روم !
یه وقتایی
حتی برای ساعتی یا دقیقه ای
کم می آوری
دل وامانده ات یک نفر را می
خواهد !
اینجا دقیقا همون جاییکه
میتونی حرفات رو به گوش اونی
که دوستش داری برسونی....
ولي يه نوشته , به اين سادگيا
پاک شدني نيست .
گرچه پاره کردن يک کاغذ
از شکستن يک قلب
هم ساده تره ولي تو
بنويس ..
تو ...
بن...
بیا ای دل کمی وارونه گردیم /
برای هم بیا دیوونه گردیم /
شب یلدا شده نزدیک ای دوست/
برای هم بیا هندونه گردیم
عشق را دوست دارم
ولی از مردها می ترسم!
سلام
را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ،
پس هستم این چنین می گذرد
روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم
تنهایی
را بلند ترین شاخه ی درخت خوب می فهمد.
انگار بزرگ شدن
و اوج گرفتن
دلیل تنهاییست!
راستی خدا
از بزرگی تنهاست
یا از
تنهایی بزرگ؟
تنهایی
یعنی یه وقتهایی هست
میبینی فقط خودتی و خودت!
رفیق داری…
همــــــــدرد نداری!
.
خانواده داری…
حمــــــــایت نداری!
.
عشق داری…
تکیـــــــــه گاه نداری!
.
مثل همیــــشه….
همه چــــــی داری…
و هیـــــچی نداری!
تو
چی می فهمی
از روزگارم
از دلتنگیام؟؟
واسه اونایی
که نرسیده از راه
میشن منتقد همه چی
دان زندگیم
حرفی ندارم ...
بهانه هایت برای رفتن چه بچگانه بود...
چه بی قراربودی زودتربروی....
ازدلی که بی اجازه واردش شده بودی...
من سوگوارنبودنت نیستم!!!
من شرمساراین همه تحملم....
در حقیقت عشق یعنی سادگی
در کمال برتری افتادگی
عشق یعنی پاک در عصر فساد
آب ماندن در دمای انجماد
عشق یعنی ترک هر وابستگی
عشق یعنی مخلصی وارستگی
عشق یعنی عزت ایران زمین
عشق یعنی حمد رب العاالمین
عشق یعنی دیدن روی نگار
عشق یعنی دردهای ماندگار
عشق یعنی معنی ایثار و جان
عشق یعنی می روم من تو بمان
عشق یعنی فهم معنای عبور
عشق یعنیصد سبد باغ حضور
عشق یعنی زخمها را التیام
عشق یعنی مثنوی نا تمام
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی انتظار و انتطار
عشق یعنی هرچه بینی عکس یار
تولد انسان روشن شدن کبریتی است
و
مرگش خاموشی آن!
بنگر در این فاصله چه کردی؟!!
گرما بخشیدی...؟!
یا
سوزاندی...؟!!
عاشق عاشق تر
نبود در تار و پودش ديدي گفت عاشقه عاشق
@@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@@
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه ديدار اين خونه
فقط خوابه ، تو كه رفتي هواي خونه تب داره ، داره از درو ديوارش غم
عشق تو مي باره ، دارم مي ميرم از بس غصه خوردم ، بيا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون كه فكر نمي كردي نمونده پيشت، ديدي رفت ودل ما رو سوزوندش
حيات خونه دل مي گه درخت ها همه خاموشن، به جاي كفتر و گنجشك كلاغاي
سياه پوشن ، چراغ خونه خوابيده توي دنياي خاموشي ، ديگه ساعت رو
طاقچه شده كارش فراموشي ، شده كارش فراموشي ، ديگه بارون نمي
باره اگر چه ابر سياه ، تو كه نيستي توي اين خونه ، ديگه آشفته
بازاريست ، تموم گل ها خشكيدن مثل خار بيابون ها ، ديگه از
رنگ و رو رفته ، كوچه و خيابون ها ،،، من گفتم و يارم گفت
گفتيم و سفر كرديم،از دشت شقايق ها،با عشق گذركرديم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداري، عشقو
به فراموشي ،چند روزه تو مي سپاري
گفتم كه تو مي دوني،سرخاك
تو مي ميرم ، ولي
تا لحظه مردن
نمي گيرم
دل از
تو
نیازی نیست وجود نا آرامم را آرامش بخشی
دستت را در دستم بگذاری
نگاهت را درچشمان غمگینم بدوزی
صدای نامنظم تپیدن قلبم رابشنوی
بغض را از صدایم بگیری و عاشقانه در گوشم زمزمه کنی که دوستم داری
به هیچ کدام نیازی نیست
فقط به من اطمینان بده که در قلبت به مساحت تنها یک یاد جا دارم
همین برایم کافی است...
دلتنگ که میشوی دیگر انتظار معنا ندارد
یک نگاه کمی نامهربان
یک واژه ی کمی دور از انتظار
یک لحظه فاصله
میشکند بغضت را !!!
از تو انتظار نداشتم (3) |
از تو انتظار نداشتم بسپریم دست خدا بگی راه ما دوتا از اولش بوده جدا همه ی مردم اینجا قصه مونو می دونن آخر قصه ولی چقدر غم انگیزه و زشت آخه کی خیال می کرد پادشه قلب من با من دیوونه ی عاشقش اینجوری کنه ؟ |
فکر نکن ... |
فکر نکن دوست دارم یه عادته ! حقیقته فکرنکن عاشق شدن حماقته ! به خدا لیاقته فکر نکن یه وقتی دل راحته ! به خدا یه غربته ... فکر نکن تو این دو روز زندگی شبیه من فراوونه یه لحظه چشماتو ببند ، گذشتن از من آسونه ... |
اگه ممکنه ... |
اگه ممکنه یه کم بهم اهمیت بده توی آغوشت به من احساس امنیت بده اگه ممکنه نگو چشم تو دنبال کیه ... اگه قلبت عاشقم نیست نگو عاشق کیه ... اگه ممکنه به عشقم احترام بذار وقتی که با منی اسم یکی دیگه رو نیار اگه ممکنه نگو ، خبر نده از حادثه مرگ من بهتره که سر زده از راه برسه نگو اون روزایی که قرارمون بهم می خورد کی برای صرف قهوه تو رو با خودش می برد ... اسمشو نگو می ترسم از شنیدنش ... |
خیابان های تنهایی دلی ولگرد می خواهد
آوازم بی تو سکوتی سرد می خواهد
برایت می مردم شاید برایم تب کنی
ولی حتی نپرسیدی دلت هم درد می خواهد ...
فقط بذار عشقت مال من باشه !!!!!! |
شونه هام وقف سرت وقف تموم گریه هات چشم من وقف نگات وقف تموم خنده هات گوش من وقف صدات وقف تموم قصه هات لب من وقف لبات وقف تموم بوسه هات خود من وقف وفات وقف تموم غصه هات عمر من هدیه به تو وقف تموم لحظه هات ... |
هرچقدر می خواهی
دروغ بگو
باور می کنم
مثل امضای آخر نامه ات
که گفتی از خون است
و طعم آب انار می داد!
وَقــتــے بـــہ جـاے "عـَــزیــزَم " بــِـهِـم میگــے " عــزیـــز "
یـَـعـنـے یــــہ ِعـَـزیـــزِ بــے صـــاحــِــب
عـــَـزیـــــــزے ڪــہ هــَــنـوز عــــَـزیـزه
وَلــے مـــالِ تــو نــیـسـت
شـِــنـیـدَنِــش ڪــہ دَرد داره
گــُــــفـتـــَــنــِــشـو نـِـمــے دونــَـم
کـی میـگه مـــــرد گــــریه نمیکنـه؟؟
بعضی مــــوقع ها اینقدر سخته کـه باید
مـرد باشی تابتونی گـریه کنی..
عشق را رنگ آبي زدم،
دوست داشتن را قرمز،
نامردي را سياه،
دروغ را سفيد،
ولي نمي دانم چرا به تو كه ميرسم
نمي دانم مهرباني چه رنگي است!
وقتي تو نيستي دلم مي گيره انگار اصلا دنيا وجود نداره دلم
مي خواست الان بودي هميشه بودي اينجا کنارم تا هميشه
زندگي من باش تا ابد هميشه جاويد قلب من مال توست تا
خون در رگهايم جاريست قسم مي خورم هميشه همه جا
عاشق بي نشانت مي مانم تا وقتي دنيا هست تا وقتي دنيا نيست
کـی میـگه مـــــرد گــــریه نمیکنـه؟؟
بعضی مــــوقع ها اینقدر سخته کـه باید
مـرد باشی تابتونی گـریه کنی..
تحمل کردن قشنگه
اگه قرار باشه یه روزی به تو برسم
انتظار آسونه
اگر قرار باشه دوباره تو رو ببینم
زندگی شیرینه
اگه قرار باشه دستاتو تو دستام بگیرم
مشکلات حل میشه
اگه قرار باشه روزی به پات بمیرم
اشکهام به لبخند تبدیل میشه
اگه یه بار ببوسمت
و لبخندهام دوباره به اشک
فقط اگه ببینم خیال رفتن داری
اما بدون دوستت دارم
از پشت این همه فاصله
از پشت این همه حرف
دوستت دارم تا بی نهایت عشقم
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ،
بلکه نداشتن کسي است که الفباي دوست داشتن را برايت تکرار کند و تو از او رسم محبت بياموزي .
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ،
بلکه گذاشتن سدي در برابر رودي است که از چشمانت جاري است.
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ،
بلکه پنهان کردن قلبي است که به اسفناک ترين حالت شکسته شده .
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ،
بلکه نداشتن شانه هاي محکمي است که بتواني به آن ها تکيه کني و از غم زندگي برايش
اشک بريزي .
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ،
بلکه ناتمام ماندن قشنگترين داستان زندگي است که مجبوري آخرش را با جدائي به سرانجام
رساني .
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ،
بلکه نداشتن يک همراه واقعي است که در سخت ترين شرايط همدم تو باشد .
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ،
بلکه به دست فراموشي سپردن قشنگ ترين احساس زندگي است .
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ،
بلکه يخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است همیشه.....
گشاده دست باش، جاری باش، كمك كن.(مثل رود )
بخشش و عفو داشته باش. (مثل دریا)
اگركسی اشتباه كرد آن رابپوشان. (مثل شب)
وقتی عصبانی شدی خاموش باش. (مثل مرگ)
متواضع باش و كبر نداشته باش. (مثل خاك)
باشفقت و مهربان باش. (مثل خورشید)
اگر میخواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش. (مثل آینه)
شب یلدا کـــه رفتم ســــوی خـانه گرفتـــــــم پرتقـــــــــــــال و هندوانه
خیـــــار و سیب و شیرینی و آجیل دوتـــــا جعبه انــــــــــــــار دانه دانه
گـــــــز و خربوزه و پشمک که دارم ز هــــــــر یک خاطراتی جــــــاودانه
شب یلدا بــــــــوَد یا شـــــــام یغما و یــــــــــــــا هنگــــــــام اجرای ترانه
به گوشم میرسد از دور و نزدیک نوای دلکـــــــــش چنگ و چغــــــانه
ادامه مطلب رو از دست ندید . . !
پس از صرف طعام و چــــای و میوه تقاضــــــــا کردم از عمّـــــــه سمانه
که از عهــــــد کهـــــــــن با ما بگوید هم از رسم و رســــــــــوم آن زمانه
چه خوش میگفت و ما خوش میشنیدیم پس از ایشان مرا گـــــــل کرد چانه
نمیدانم چـــــــرا یک دفعـــــه نامِ- “جنیفر لوپز” آمــــــــــــــــد در میانه
عیالم گفت:خواهــــــــــان منی تو و یا خواهــــــــان آن مست چمانه؟
به او با شور و شوق و خنده گفتم عزیزم با اجــــــــازه، هــــــــــر دُوانه!!
نمیدانی چه بلوایی به پـــــا شد از آن گفتــــــــــــــــار پاک و صادقانه
به خود گفتم که”بانی” این تو بودی که دست همســـــــرت دادی بهانه
خلاصه آنچنــــــــــــــان آشوب گردید کـــــــــه از ترسم برون رفتم ز خانه
ز پشت در زدم فریـــــــــــاد و گفتم: “مدونا” هم کنارش، هر سه وانه!!
و آن شب در به روی مــن نشد باز شدم چـــــــــون مرغ دور از آشیانه
شب جمعــــــــــــه برای او نوشتم ندامت نامـــــــــــــه، امّـــا محرمانه
نمیدانم پس از آن نامــــــه دیگر عیالم کینه بــــــــــــا من داره یا نِه
ولی بگذار- بــــــــــــــا صد بار تکرار- بگویم آخرین حرفــــــــــــــم همانه!!
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم!
زندگی یک اواز است آن را بخوان!
زندگی یک بازی است آن را بازی کن!
زندگی یک مبارزه است با آن مقابله کن!
زندگی یک رویا است به آن واقعیت ببخش!
زندگی یک فداکاری است آن را عرضه کن!
زندگی یک عشق است از آن لذت ببر!
من امشب از بلور اشکهای پنهانم افسانه ها دارم
از زخمی که بر روی شانه هایم سنگینی میكند
در شبگیر نیایش خالصانه تو! ای بهترین بهانه تداعی
شقایقهای سوخته! ای خوشترین ترانه ی مرغ عشق
ای پیچش نیلو فرانه !ای تمنای عارفانه شبهای نياز
رو به قبله ای دل نهاده ام که کعبه امال من است و سر به خاكي
ساییده ام که قبله حاجات من است
من امشب از بلور اشکهای پنهانم افسانه ها دارم
از زخمی که بر روی شانه هایم سنگینی میكند
در شبگیر نیایش خالصانه تو! ای بهترین بهانه تداعی
شقایقهای سوخته! ای خوشترین ترانه ی مرغ عشق
ای پیچش نیلو فرانه !ای تمنای عارفانه شبهای نياز
رو به قبله ای دل نهاده ام که کعبه امال من است و سر به خاكي
ساییده ام که قبله حاجات من است
من امشب از بلور اشکهای پنهانم افسانه ها دارم
از زخمی که بر روی شانه هایم سنگینی میكند
در شبگیر نیایش خالصانه تو! ای بهترین بهانه تداعی
شقایقهای سوخته! ای خوشترین ترانه ی مرغ عشق
ای پیچش نیلو فرانه !ای تمنای عارفانه شبهای نياز
رو به قبله ای دل نهاده ام که کعبه امال من است و سر به خاكي
ساییده ام که قبله حاجات من است
یادته یه روز بهم گفتی :
هر وقت خواستی گریه کنی
برو زیر بارون که نکنه نامردی
اشکاتو ببینه و بهت بخنده ...
گفتم : اگه بارون نبود چی ؟
گفتی : اگه چشمای قشنگ
تو بباره آسمونم گریش می گیره ...
گفتم : یه خواهش دارم . وقتی
آسمون چشمام خواست بباره تنهام
نزار .
گفتی : به چشم ...
حالا امروز من دارم گریه می کنم
اما آسمون
نمی باره ...
تو هم اون دور دورا
ایستادی...
یادته یه روز بهم گفتی :
هر وقت خواستی گریه کنی
برو زیر بارون که نکنه نامردی
اشکاتو ببینه و بهت بخنده ...
گفتم : اگه بارون نبود چی ؟
گفتی : اگه چشمای قشنگ
تو بباره آسمونم گریش می گیره ...
گفتم : یه خواهش دارم . وقتی
آسمون چشمام خواست بباره تنهام
نزار .
گفتی : به چشم ...
حالا امروز من دارم گریه می کنم
اما آسمون
نمی باره ...
تو هم اون دور دورا
ایستادی...