صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ
به قول سهراب، کاش دانه های دلم همچو اناری پیدا بود...
تا می دیدی هر دانه هزار دانه تو را دوست می دارد.
هر کجا باشی جایت سبز لبانت پر خنده باد.
و مرا همین بس که تو را دوست دارم ...
مثل دیروز... مثل امروز... تا ته فردا...
کی بود که به نگاه تو دلش رو عاشقونه باخت
کی بود که با نگاه تو خواب و خیال عشق و دید
کی بود که تنها واسه تو از همه دنیا دل برید
نگو کی بود کجایی بود اونکه برات دیوونه بو
د
رو خط به خط زندگیش از عشق تو نشونه بود
من بودم اونکه دلشوساده به پای تو گذاشت
اونکه واسش بودن تو به غیر غم چیزی نداشت
من بودم اونکه دل اخر عشق تورو خوند
اونکه به جای عاشقی حسرتشو به دل نشوند
حسرت دوست داشتن تو همیشگی بوده و هست
با شما هستم …
این روزها می گذرند…. با خود می اندیشم واژه ی عذر خواهی گاهی چه غریب است و چه بی رحم ... گاهی نیز مرحمی بر قلب های غریب... این روزها میگذرد.... |
من همان دخترک غم زده ی دیروزم
|
میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای سنگ
سنگی برای یاد
این است زندگی!
این است زندگی!
حکـــــــــــــــــــــایت من…
حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…
دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…
حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…
زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…
گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…
حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…
پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…
❤شایَد حــَـقمْ بُود اینْ بـَـلا...❤
❤تُو مالـِ دیگــَری بُودیْ و مَنْ...❤
❤دَر گذرِ کوچـِه هایْ بی کــَسیْ...با نِگاهْی دُزدیدَمتْ!❤
یکی بود که یه روزی منو دوست داشت و حالا رفته
یکی نبود, بدونه بی خبر کجا رفته؟
میگفت تکتای من، تکتای تو از دست تو دلیگره...
دیونه بــــــــــــی احساس کجایی؟
شاید همین اطراف
خیلی دور خیلی نزدیک...
هَـمیشه بـآید کَسـی باشد
کـــہ معنی سه نقطههاے انتهاے جملههایَتـــ را بفهمد
هَـمیشه بـآید کسـی باشد
تا بُغضهایتــ را قبل از لرزیدن چـآنهات بفهمد
بـآید کسی باشد
کـــہ وقتی صدایَتــ لرزید بفهمد
کـــہ اگر سکوتـــ کردے، بفهمد….
کسی بـآشد
کـــہ اگر بهانهگیـر شدے بفهمد
کسی بـآشد
کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردے برای رفتـن و نبودن
بفهمد به توجّهش احتیآج دارے
بفهمد کـــہ درد دارے
کـــہ زندگی درد دارد
بفهمد کـــہ دلت برای چیزهاے کوچکش تنگــ شده استــ
بفهمد کـــہ دِلتــ براے قَدمــ زدن زیرِ باران…
براے بوسیـدَنش…
براے یک آغوشِ گَرمــ تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد
همیشه….