صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ
گاه دلتنگ می شوم
دلتنگ تر از همه دلتنگیها
گوشه ای مینشینم
و میشمارم صدای شکستن را
نمیدانم من
کدامین امیدرا ناامیدکردم
و کدامین خواهش را نشنیدم
و به کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگم . . .
می ترسم آنقدر به تو فکر کنم که بند دلم پاره شود و بوی تند خون بگیرم
بعد از نبودنم نیمه جسدی بماند و پر هایی به جا مانده از لاشخورها
و تو . . .
که برایم هرگز نخواهی گریست… !
نه!
دیگر ممکن نیست که با گوی های بلورینم دیوار آهنی بینمان را خراب کنم
و شمع های عطری اتاقم را برایت شعله ور نگه دارم
و با نقابی بر صورت خودم را برایت زیبا جلوه سازم …
با آتش نگاهت سوختم و دود های صورتی رنگم در خاکستر عشقمان محو شد ..
من که دیگر به هیچ گل سرخی اعتماد نمی کنم و تنها اگر(( باران )) بگوید (( دوستت دارم ))
برایش میگریم…
فصلی که من با تو ما شد فصل سبز خواهش من!
فصلی که ما بی تو من شد . . . فصل خاکستری مرگ !
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید
از لحظه های دلتنگی گذر کنم
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق بشکسته روی گردابم
آغوشتو به غیر من ، به روی هیشکی وا نکن
منو از این دلخوشی و آرامشم جدا نکن
من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم
واسه بودن کنارت ، تو بگو به هر کجا پر میکشم
منو تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدسه
بوسیدنت برای من تولد یک نفسه
چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه
نوازش دستای تو عادته ترکم نمیشه
فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جا بزار
به پای عشق من بمون هیچ کس و جای من نیار
مهر لباتو رو تن و روی لب کسی نزن
فقط به من بوسه بزن به روح و جسم و تن من
اگه چشمات من و میخواست
تو نگاه تو میمردم
اگه دستات مال من بود
جون به دستات میسپردم
اگه اسممو میخوندی
دیگه از یاد نمیبردم
اگه با من تو میموندی
همه دنیا رو میبردم
موقع خسته شدن به دو چیز فکر کن:
آنهایی که منتظر شکست تو هستند تا “به تو” بخندند.
آنهایی که منتظر پیروزی تو هستند تا “با تو” بخندند |
گرد و خاکی ز دور پیدا بود کاروانی ز نور پیدا بود
کعبه هایی روان ز سمت حجاز همه ی روشنی دنیا بود
آسمان بر زمین گذر می کرد یا که خورشید، روی شن ها بود
زیر پایش به جای خاک کویر بال های فرشته ها وا بود
در میان تمام محمل ها محملی بی رکاب پیدا بود
گرد گردش عشیرۀ سادات دست بر سینه های شیدا بود
محملی روی دوش جبرائیل قبله ای که عجیب گیرا بود
در یمین عون و جعفر و صادق در یسارش علی لیلا بود
پشت سر شیرهای هاشمی و پیش رو، حسین زهرا بود
لیک تنها کنار پردۀ آن جای مردی بلند بالا بود
محمل عمّۀ امام زمان که رکابش به نام سقا بود
چون زمان نزول می آمد گوییا مرتضی در آن جا بود
چشم نامحرمان در آن اطراف کور می شد اگر که بینا بود
زهر چشمش هزار کابوس است حرف حرف نزول ناموس است
وقت برپایی حرم شده است زانوانی غیور خم شده است
لرزه افتاده بر تمامی دشت وقت کوبیدن علم شده است
چشمش از چادری تبرک کرد پشت سقا دوباره خم شده است
بر زمین پا نهاد خاتونی آسمان خاک این قدم شده است
زیر لب یا مجیب می خواند که وجودش پر از علم شده است
غرق دلشوره است و مثل رباب چشم هایش مدار غم شده است
لحظه های غروب نزدیک است کمی از حرم روز کم شده است
باز آرام با برادر گفت دل من تنگ مادرم شده است
چیست اینجا که نیمه جانم کرد؟ از همین ابتدا کمانم کرد؟
وای از این سرزمین بیا برگردیم نخل ها را ببین بیا برگردیم
همه جا تیغ و تیر و سر نیزه همگی آتشین بیا برگردیم
به علمدار تا نظر نزدند به علمدار تا نظر نزدند
جام ام البنین بیا برگردیم این تو و این کودکان که می لرزندند
این همه لاله چین بیا برگردیم تا تخندند بر من و اشکم
در غروب غمین بیا برگردیم تا نبیند نفس نفس زدنم
غرق خون جبین بیا برگردیم تا نیفتی میان آن گودال
زخمی از پشت زین بیا برگردیم
به گمانم بمیرم از این حال حرمله آمده زبانم لال
ماه عزا رسیده و دل ها پر از غم است مشکی به تن کنید که ماه محرّم است
پیراهن سیاه عزاداری حسین احرام نوکری تمامی عالم است
ماه محرّم آمده خیمه به پا کنید دل های ما حسینیّه ی بزم ماتم است
هر کس برای بزم عزا کار می کند مُزدش بُوَد به دست کسی که قدش خم است
شکر خدا که حضرت زهرا مرا خرید لطف و عطای او به گدایش دمادم است
دریای چشممان چقدر موج می زند یعنی بساط گریه ی ما هم فراهم است
شکر خدا که از غم ارباب بی کفن چشمم شبیه چشمه ی جوشان زمزم است
آقا قسم به نام تو ما با شما خوشیم بی تو برای ما همه عالم جهنّم است
گریه برای داغ تو رزق حلال ماست این اشک ها به زخم عمیق تو مرهم است
بزم تو را به عالم و آدم نمی دهیم هیئت برای ما به خدا عرش اعظم است
شش گوشه ی حریم تو بیت الحرام ماست یعنی به داغ اعظم تو سینه مَحرم است
هر کس که دید گوشه ای از روضه های تو گر خون چکد ز چشم ترش باز هم کم است
زیـــــر بـارون نفساتـــو دوســـت دارم
عطـــــر خوب تورو بـــارون میگیـــره
با تــــو زنــدگیـم چــه رویــایـتی میشـه
با تـــو این قلـــب یخی جـــون میگیـــره
دوسـت دارم تمــام لحظــه هامـو باتو باشـم
دوســـت دارم که دســت گرمتـــو بگیـــرم
دوســت دارم تمـــام خـــاطــــراتـم با تـو باشـه
دوســـت دارم تــو انتــــظار تــلخ تو بمـــیرم
دوســت دارم فقط چشـــاتو وا کـــنی
تـــا ببینی کـــه چـــقــدر دوســـت دارم
هـــمـــه خــــوبی هـــاتـــو بــاور میکنــم
نــــمیـــتونم بی تــو طـــاقـــت بیـــارم
زیـــــر بـــارون نفســـاتــو دوســـت دارم
بــــــوی خـــوب تــــورو بـــارون میـــگیـــره
با تــــــو زنـدگیــــــم چــه رویــــایی میشـــه
باتــــو این قلـــب یخی جــــون میگیـــره
دوســـت دارم تمــــام لحظـــه هامـو باتــو باشــم
دوســـت دارم کــــه دســـت گرمتــو بگیــــــرم
دوســـت دارم تمــوم خـــاطراتــم باتــو باشـته
دوســـت دارم تـــو انتــظار تلخ تو بمیــــرم
دوســـت دارم فقــــط چشــــاتـــو وا کنی
تــا ببینی کــه چـــقـــدر دوســت دارم
همه خــــوبی هاتــــو بــاور میکنــــم
نمیتـــــونم بی تــــو طاقـــــت بیـــــارم
از حساب و کتاب بازار عشق
هیچ گاه سر در نیاوردم !
و هنوز نمی دانم چگونه می شود
هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی
من بدهکارت می شوم ؟
یـــــک روز مـــــی آیـــــی .....
و می بینـــــی نـــــه مـــــن هستـــــم؛
نـــــه ایـــــن کلمـــــات !!
اگر عشق نبود به کدامین بهانه ای می خندیدیم و می گریستیم؟
کدام لحظه های ناب را اندیشه می کردیم؟
چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری...
بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود !
چشمانش را به چشمان خیسم بدوزد. دلم برای کسی تنگ است که وجودش را به اقیانوس بی انتهای محبتم بسپارد. سوگند به پیمان مقدس عشق به قاصدکهای سرگردان در دشت مملو از شقایق قسم دلم برای کسی تنگ است که دلتنگ من باشد و دیگر هیچ...
دلم برای کسی تنگ است که آهنگ قلبم را حس کند و
کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،
سفری بی همراه،
گم شدن تا ته تنهایی محض،
یار تنهایی من با من گفت:
هر کجا لرزیدی،
از سفرترسیدی،
تو بگو، از ته دل
من خدا را دارم
.....
بعضی وقتا فقط یه نفر رو میخوای که حرفت رو بفهمه...
یه نفر که مسخره ات نکنه...
بعضی وقتا میخوای هیچ حرفی نزنی!!!ساکت.آروم...اماحرفت میارن!!!!
بعضی وقتا همه انگار دشمنتن!!!همین!!
بعضی وقتا بدخنجری از دوستات میخوری...نه یکی..نه دوتا..چندتا..رفیق نامرد از سیانور هم بدتره...
بعضی وقتا اصلامیپرسی من چرا زنده ام؟؟؟
بعضی وقتا از همه عصبانی هستی!!
بعضی وقتا بیخودی همه رو دوست داری!!!
اما همیشه دلتنگی!دلتنگ کسانی که میتونی داشته باشی اما نتونستی...
...
( د ) : داشتن تو ، حتی برای لحظه ای ، به تمام عمر بی کسی ام می ارزد . همچون دیوانه ای که لحظه ای داشتن را در تمام رویاهایش باور می کند .
( و ) : وابسته ی تپش های قلب عاشقت هستم که به روح ساکن من حیات می بخشد .
( س ) : سرسپرده ی برق نگاه توام ، لحظه ای که مرا در آغوش گرمت میهمان کنی . ..
( ت ) : تک ستاره ی شبهای بی فانوسم شدی روزی که از خدا تکه ای نور طلب کردم .
( ت ) : تپش های قلبم در گرو عشق توست که در رگهای زندگیم جاریست .
( د ) : دوری از تو را باور ندارم ، حتی در رویا ، که من ذره ای از وجود عاشقت گشته ام .
( ا ) : آرام دل بیقرار و عاشقم در چشمان روشن تو موج می زند ، وقتی به دریای نا آرام اشکهایم می نگری .
( ر ) : راز مرگ دلتنگی هایم ، روزیست که دستان گرم تو پناه دستان سرد و بی نصیبم باشد .
( م ) : مهتاب می سوزد ، تا ابد ، در آتش عشقت . که درد را به جان خریده است در بازار عاشقی
وقتــــــــــی برای کسی مهـــــم باشی...
ان شخص همیشه راهــــــــــی برای وقت گذاشتن برای تـــــــو خواهد یافت...
نه بهــــانه ای
نه دروغی
نه شکست عهدی
هیچ چیـــز.
میدونی عشق يعنی چی؟ .......
عشق يعنی حسرت شب های گرم
عشق يهنی ياد يک رويای نرم
عشق يعنی يک بيابان خاطره
عشق يعنی چهار ديوار بدون پنجره
عشق يعنی گفتنی با گوش کر
عشق يعنی ديدنی با چشم کور
عشق يعنی تا ابد بی سرنوشت
عشق يعنی آخر خط بهشت
عشق يعنی گم شدن در لحظه ها
عشق يعنی ابيه بی انتها
عشق يعنی يک سوال بی جواب
عشق يعنی راه رفتن توی خواب ...