شــب بخـیر تنـها بهــونه واسـه ی نفــس کشیـدن

هنــوزم پـر میکشـه دل بـرای بـه تــو رسـیدن

حــال مـن خـیلی عجیـبه دوس دارم پیشـم بشـینی

مـن نـگاهت بکنــم تــو ، تـو چــشام عشقـو ببینـی

بـدجـوری دیــوونتـم مـن فکـر نـکن ایــن اعـتراضـه

همــیشه نبـودن تــو کـرده ایـن دلــو کـلافــه

آخ کــه چه لـذتی داره نـاز چشــماتـو کشـیدن

رفتــن یـه راه دشــوار واسـه هـرگـز نـرسیـدن

تــو کـه چشــمای قشـنگـت خـونـه صـد تا سـتارس

تــو کـه لبخــند قشنــگت واســه مــن عمــر دوبارس

بـیا و مـثل گــذشته جــز بـه مـن به همـه شــک کــن

مــن بــدون تو میــمیـرم

بـیا و بهــم کمــک کن . . . 

اگــــه عشقـــــت ...

یهــــــــویــــی ...

بي دلیــــــــــــــــل ...

بگه نگـــــــــــــــو ...

بگه نمیخــــــــــــوام ...

بگـــــه باهـــــات قهــــــــــــرم ...

بگـــــه دوســــــتــــــت نـــــدارم ...

بگــــــــه بســـــــه دیگـــــــه ...

بگـــــه بــــــرو... ... ...

همـــه اینا حرفـــه زبونشـــــه،

اون دلــــش فقـــط یه بغـــــــل میخــــواد ... !

یـــــــه بغــــــــل محکـــــم عاشقانـــــــه ... !

یــــــــــــــه بغـــــــــــــل محکــــــــــم

نمیدونم از کجا شروع کنم قصه ی تلخ سادگیمو

نمیدونم چرا قسمت میکنم روزای خوب زندگیمو

چرا تو اول قصه همه دوسم می دارن

وسط قصه میشه سر به سر من میذارن

تا میخواد قصه تموم شه همه تنهام میذارن

میتونم مثل همه دو رنگ باشم دل نبازم

میتونم مثل همه یه عشق بادی بسازم

تا با یک نیش و زبون بترکه و خراب بشه

تا بیان جمعش کنن حباب دل سراب بشه

می تونم بازی کنم با عشق و احساس کسی

می تونم درست کنم ترس دل و دلواپسی

می تونم دروغ بگم تا خودمو شیرین کنم

می تونم پشت دلا قایم بشم کمین کنم

ولی با این همه حرفا باز منم مثل اونام

یه دروغگو میشم همیشه ورد زبونام

یه نفر پیدا بشه به من بگه چیکار کنم

با چه تیری اونی که دوسش دارم شکار کنم؟؟؟

من باید از چی بفهمم چه کسی دوسم داره؟؟؟

توی این دنیا اصلا عشق واقعی وجود داره...؟؟؟

ببار باران . . .

چرا باران نمیبارد ؟

زمین مشتاق دیدار است

که فرش در عرش دارد مهربان یاری

ببار باران خبر آور که

معشوق باز ما را دوست می دارد

ببار باران و ...

پاکم کن که آن زیبا وجود بی طمع اینگونه

بیشتردوستم دارد 

ببار باران و

منت کن

مرا با خود تو همره کن

که من

سودای مجنونانه ی لیلای خود دارم

ببار باران و ...

درهم کن

شریک و بت پرستی را

نگارم سخت دلگیر است

خداوندم یقین و

بس غریب است

ببار باران . . .

ღآسمان بارانيست...

همگي ميگذرند...

چتردارن به دست...

تانباردباران"برسروصورتشان...

اما...........

من تنهاورها

زيراين سقف سياه

مينشينم بي تو...

وبه تو....مي انديشم...

ღميخوردبر بام خانه...

خانه ام كو؟خانه ات كو؟

آن دل ديوانه ات كو؟؟؟

.....روزهاي كودكي كو؟

فصل خوب سادگي كو؟

يادت آيد روز باران

گردش يك روزديرين؟

پس چه شدديگر"كجارفت؟

خاطرات خوب وشيرين...

درپس آن كوي بن بست

دردل تو"آرزوهست؟

كودك خوشحال ديروز

غرق در غم هاي امروز...

يادباران رفته ازياد...

آرزوهارفته برباد...

بازباران"بازباران

ميخورد بربام خانه

بي ترانه بي بهانه

شايدم " گم كرده باشه....

ღميخوردبر بام خانه...

خانه ام كو؟خانه ات كو؟

آن دل ديوانه ات كو؟؟؟

.....روزهاي كودكي كو؟

فصل خوب سادگي كو؟

يادت آيد روز باران

گردش يك روزديرين؟

پس چه شدديگر"كجارفت؟

خاطرات خوب وشيرين...

درپس آن كوي بن بست

دردل تو"آرزوهست؟

كودك خوشحال ديروز

غرق در غم هاي امروز...

يادباران رفته ازياد...

آرزوهارفته برباد...

بازباران"بازباران

ميخورد بربام خانه

بي ترانه بي بهانه

شايدم " گم كرده باشه....

ღآسمان بارانيست...

همگي ميگذرند...

چتردارن به دست...

تانباردباران"برسروصورتشان...

اما...........

من تنهاورها

زيراين سقف سياه

مينشينم بي تو...

وبه تو....مي انديشم...

کوچه ها خاموش وبی انجام کوچه ی تنهاییست

کوچه ی کاغذهای کهنه پاره

خانه ای متروک

نیلوفرتنهای قصه ی تو

سردوغمگین بدست بادهرزه بخودمی پیچد

می تراوددردغم یک جاناله واشک می خراشدقلب نیلوفرت را

ناگهان مردی ازراه میرسدازجنش عشق ونیاز دست نیلوفرتنهایش رامیگیردوهمراه بادصباتاخدامیبرد .

نارین گاهی خراب کردن پل هاچیزبدی نیست

چون باعث میشه نتونی

به جایی برگردی که ازهمون اول نباید قدم می گذاشتی.

آدم یه وقتی دست به خودکشی میزنه

نه اینکه تیغ برداره ورگشو بزنه نه!

قیداحساسشومیزنه.

محمدم حوصله ام برفیست!

بایک عالمه قندیل دلتنگی

ازگوشه های دلم آویزان!آهای کافیست کمی "ها"کنی تا آب شوم

هفت سین امســـــــــال را

متفاوت میچینـــــــــــم

هفت ساعت  سکــــــــــوت میکنم

به عمر هفت ماه نبودنت

"چه قداستی دارد نگفته هایم"

بهم میگه حسود ...

قبول دارم حسودم چیزی که مال منه کسی دیگه غلط میکنه حتی بهش نگاه کنه

شبتون بخیر

ماهی قرمز این تنگ بلور

منتظر بود به دریا برسد...

بی خبر بود که خودخواهی من

آرزویش به فنا خواهد برد...

"رضا فلاح لنگرودی"

مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....
این مزرعه ی زندگی من است
خشک و بی نشان...

یک مترسک خریده ام...

عطر همیشگی ات را به تنش زده ام...در گوشه اتاقم ایستاده..

درست مثل توست... فقط اینکه.....

روزی هزار بار از رفتنش مرا نمی ترساند.

یا رب دل دوست را پر ازغم نکنی


با تیر قضا قامت او خم نکنی


ای چرخ تو را به حق قرآن سوگند


یک مو ز تن رفیق ما کم نکنی ....

...جایی در دلم برای کینه و نفرین نگذاشتم 

به دلم گفته ام

با تمام شکستگی ات فراموش نکن این را که

…"روزی شادیش آرزویت بود"

دو خـــــــــط موازی،

یـــــــــکدیگــــــــر را میبــــــــــــوسند....

اگـــــــــر پـــــــای   عشـــــــق   در میان باشــــــــــد.....

از فـــــــــــاصلــــه چه میگویی......؟؟؟