میدونم واســت یــکی شـد بودن و نبـودن من
میدونم دوســـم نـداری مـثـل روزای گـذشته
من خودم خوندم تو چشمات یه کسی اینو نوشته
امـا روح من یه دریـاست پره از موج و تلاطم
ساحلش تویی و مـوجاش خنجر حـرف های مـردم
آخ که چه لـذتی داره نـاز چشمــاتو کـشیدن
رفتن یه راه دشــوار واسـه هـرگـز نرسیـدن