اگه... اگه...اگه...
صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ
بخوام از تو بگذرم ، من با یادت چه کنم ؟
تو رو از یاد ببرم ، با خاطراتت چه کنم ؟
حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو
بگو من با این دل خونه خرابم چه کنم ؟
تو همونی که واسم ، یه روزی زندگی بودی
توی رویاهای من ، عشق همیشگی بودی
آره سهم من فقط از عاشقی یه حسرته
بی کسی عالمی داره ، واسه ما یه عادته
چه طور از یاد ببرم اون همه خاطراتمو ؟
آخه با چه جراتی به دل بگم نمون ، برو ؟
دل دیگه خسته شده ، به حرف من گوش نمی ده
چشم به راه تو می مونه ، همیشه غرق امیده
بخوام از تو بگذرم ، من با یادت چه کنم
تو رو از یاد ببرم ، با خاطراتت چه کنم ؟؟؟؟
| دفتر عشـــق كه بسته شـد
| دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــدم
| خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
| به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
| اونیكه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
| بد جوری تو كارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
| برای فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
| حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
| تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
| بـه نـام تـو سنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
| غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
| بازی عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
| از تــــو گــــله نمیكنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
| از دســـت قــــلبم شاكیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
| چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
| چــــــــراغ ره تـاریكـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
| دوسـت ندارم چشمای مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
| فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
| چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
| آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
| دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
| بزن تیر خـــــــــــــــــلاص رو
| ازاون كه عاشقـــت بود
| بشنواین التماسرو
| ...............
| .........
| ....
اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدیم
و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم
اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی
اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی
اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من
اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من
حلالم کن
مهم نبوده سوختنم ،دور از تو پر پر زدنم
مهم تو بودی عشق من ، نه قصه ی شکستنم
به افتخار عشق تو می گم که بازنده منم ...
به نام او
خواستی
خواستم
رفتی
ماندم
برنگشتی
ماندم
عشق ساختی
ماندم
آشیانه ساختی
ماندم
شکستی
شکستم
آن لحظه که تو برگشتی من مرده بودم ...
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را مزن
ابتدای یک پریشانیست حرفش را مزن
گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو
چشمهایم بی تو بارانیست حرفش را مزن
آرزو داری که دیگر بر نگردم پیش تو
راهمان با این که طولانیست حرفش را مزن
دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا
دل شکستن کار آسانیست حرفش را مزن
خورده ای سوگند روزی عهد ما را بشکنی
این شکستن نا مسلمانیست حرفش را مزن
حرف رفتن میزنی وقتی که محتاج توام
رفتنت آغاز تنهاییست حرفش را مزن
پا به پای سادگی
دلم را شانه می زنم
موج ها،
خاطره ها، هم قدم می شوند
برای رفتن دودلم
قدم که بر می دارم
بند دلم به آبی می رود
بر روی پوست تنم
صدای همهمه می شنوم
دلم شور می زند
دلم می آید، دلم می رود
دلم می خواهد که از تمام دنیا
یک وجب از خاک خدا
بدون خاطره بود
تا از آنجا چشمانم تا افق دریا می شُد و
باران شوق می آمد
ولی فردا
همان یک وجب هم
خاکی از خاطرۀ دریاست
دلم می خواهد بتپد
دلم می خواهد بماند
دلم موجی از خواهش دریایست
دلم، دریاست.
امشب دوباره دلم بی صدا شکست
با گریه ای غریب و غمی آشنا شکست
تا کهکشان غرقه شدن در خیال تو
پرواز کرد و چون مرغی رها شکست
یک عمر من شکستم و با درد ساختم
اما کسی نگفت چرا بینوا شکست
ماندم میان موج غریبی ز اشک و آه
کشتی صبرم از ستم ناخدا شکست
امشب ستاره ها پی دلداری آمدند
اما ز داغ من دلشان تا خدا شکست
باز به داد دلم رسی........ای کاش
امشب دوباره دلم بی صدا شکست
امشب دوباره دلم بی صدا شکست
با گریه ای غریب و غمی آشنا شکست
تا کهکشان غرقه شدن در خیال تو
پرواز کرد و چون مرغی رها شکست
یک عمر من شکستم و با درد ساختم
اما کسی نگفت چرا بینوا شکست
ماندم میان موج غریبی ز اشک و آه
کشتی صبرم از ستم ناخدا شکست
امشب ستاره ها پی دلداری آمدند
اما ز داغ من دلشان تا خدا شکست
باز به داد دلم رسی........ای کاش
امشب دوباره دلم بی صدا شکست
دردهای من واگنهایی هستند
که بهم بسته شده اند
هر واگنی به واگنی دیگر
تا بنگری واگن هایست که بر ریل زندگیم روانند
من خسته از کشیدن این بار اندوهم
ناگاه سوت تازیانه بر شب ظلمانی زد
می بینم ایستگاهی تا کوله ام را بر زمین بگذارم
غربت و غریبی و غم و تشویش
با بلیطی در دست گوی سبقت دارند
اه ... که ...نفرین بر همسفران سرنوشت !
قاصدكــــــ از كدامــــ سو می آيی ...!!!
اينــ روزها هوای دلمـــ بارانيستـــــــ ...
به كدامـــ سمتـــــ می روی...؟
از كــــه خبــــر آوردی...؟!
قاصدكــــــــ ميدانی...
مرگـــــ تو بارانــــــ و شادی منــــ باريدنـــــ
اشكـــــ ها در بارانـــ نمي ريزد...
منـــــ تو را ميخواهمــــــ...
منـــــ تو را ميخواهمــــ نه دلـــ بارانی...!
خبــر آر از همسفرمـــــ...
قاصدكـــــــ منـــ تو را مي خواهمــــ
نه دلــــــ بارانی..
کجایی ” یه کلمه ی ساده نیست !
گاهی خیلی معنی داره !
کجایی یعنی چرا سراغم نمیای ؟! چی کار می کنی ؟! چرا پیشم نیستی ؟!
کجایی به معنی فضولی کردن نیست !
به این معنیه که برام مهمی . . . دلم برات تنگ شده . . . به یادتم . . . نگرانتم . . . !
از کنار کلمات ساده نباید گذشت !
یادت باشد
دلت که شکست ، سرت را بگیری بالا
تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش.
حواست باشد ؛
دل شکسته ، گوشههایش تیز است.
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین،
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود...
صبور باش و ساکت ...
مبادا مردانگی یادت رود...
اگه قلبمو شکستی به فدای یک نگاهت
این منم چون گل یاس نشستم سر راهت
تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم
اگه من نمردم از عشق تو بدون که روسیاهم
اگه عاشقی یه درده چه کسی این درد ندیده
تو بگو کدام عاشق رنج دوری رو ندیده
اگه عاشقی گناهه ما همه غرق گناهیم
میون این همه آدم یه غریب و بی پناهیم
تو ببین به جرمه عشقت پره پروازمو بستند
تو ندیدی منه مغرور چه بی صدا شکستم
بند دلم را به کفش هایت گره زده بودم
که هرجا رفتی دلم را با خود ببری
غافل از اینکه تو پابرهنه میروی و بی خبر..!!
من می دانم
دلم تا همیشه در وسط ترین
نقطه ی زندگیت جا مانده است
جایی بین خواستن و نخواستن
جایی بین بودن و نبودن
جایی بین رفتن و نرفتن
جایی بین ....... این نقطه های خالی ...
جا مانده
یه نفس دور از تو بودن واسه من ماهی و سالی
با یه عکس و چند تا نامه پر نمیشه جای خالی
…
میون بود و نبودت جای خالیتُ حساب کن
وقت اومدن تموم ثانیهها رو جواب کن
…
یه عالم فرقه میون از جدایی دق آوردن
تا با دستای قشنگت تو خود عاشقی مردن
…
چشممُ به گریه بنداز فکر نکن تو عشق فقیرم
ضرب تو ضربهی ساعت زنده میشم و میمیرم
…
قلبمُ به غصه بشکن نگاه کن به تیکه پارم
من به غیر از خواستن تو، رو لبم حرفی ندارم
من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیافزاید عشق
.
قایقی در طلب موج به دریا پیوست
باید از مرگ نترسید ، اگر باید عشق
.
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد ، شاید عشق
.
شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق
.
پیله رنج من ، ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت ، به پروانه نمی آید عشق !